گردن سحر کبودی رضا بد قاطی کرد
گردن سحر کبوده رضا بد قاطی کرد
یواشکی رفته دیت واقعا گردن رضا کبوده
رضا زد زیر گریه خیلی پشیمونم
سحر کادو انگشتر برای پسره خریده رضا از حسادت مرد
رضا بیدار شد بهش گفتیم تصادف کردی تلقین
رضا غیرتی شد سحرو با خودش برد
درخواست طلاق دادم نمیتونم دیگه ادامه بدم
رضا آرامش با دوست سحر رل زده سحر کشیده زد تو گوشش
با صورت کبود رفتم خونه بابام رام نداد
صورت سحر سوخته یه مدت نیستیم
آدم اینقدر خسیس سحر برای همیشه از خونه رضا رفت
رضا پشت سحر رو بد خالی کرد
کی بوست کرده کجا قایمش کردی
رضا باورش شد تصادف کرده
سحر و تو ماشین مرد غریبه دیدم
سحر پیچوند رضا رفت بالاسرش
چالش ۲۴ ساعت سکوت سحر دق کرد
رضا از بوس خوشش اومده
سحر تو خواب رفت سراغش رضا خوشش اومده